آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 8 بازدید دیروز : 9 بازدید هفته : 17 بازدید ماه : 47 بازدید کل : 21318 تعداد مطالب : 190 تعداد نظرات : 36 تعداد آنلاین : 1
مـی رفـت، ولی پشت و پناه حرمش بود
مـردی کـه شـبـیه پـدرِ مـحترمـش بود
مـی رفـت کـه بر بـرکه ی بی تاب بتابد
ماهـی که فـلک چـله نشین درمَش بـود
نخلی که تـناورتـر از او نیست در این باغ
بیگـانـه نـمک گیـر عـطـا و کـرمش بود
می رفـت و بـرادر نـگـران ِخـم ِ ابـروش
خـواهـر نـگران از سـفر ِلاجــرمـش بـود
خـواهـر نـگران بـود ... بـرادر نـگران بـود
در خیمه ولـی جـور ِعـطش بـارگران بـود
این راه چه هموار وچه دشوار و مَهاب است
بـاید بـرود، چـون جـگر عشق کباب است
شـاید بـرسانـد به حَـرم جـرعـه ای از آب
تا تَر کـند از عـشق ، لـب کـودک بی تاب
انـگار کـه مـهریه ی مرضیّه دریغ است -
از سلسله ی نور ، کـه درعلقمه تیغ است !
قـدّی چـه رفـیع و سـرِزلـفی چه پریشان
این سرو چه میخواهد از این رودِ خروشان
در شـعله اگـر سـوخته بـال و پـرِ جمعی
در مـعرکه ی عـشق فـروزان شده شمعی
لب هـای بـه هـم دوخته از سوز عطش را
در آب ِچنان آینه چون دیـد ، سـرش را -
چـرخـانـد بـه سمت حـرم و سوی برادر
پـوشید بر آن روی و نـگـاه و نـظـرش را
افـتـاد بـه یـاد ِ لـب ِ عـطـشـان رقـیـه
آن غـنـچـه ی تـفتیده ز هُرم و اثرش را
می خـواست که باران شود آهسته ببـارد
انـداخت اگـر مَشک و عنان و سـپرش را
درخون که تپید آینه،خورشید عیان کرد
در غـربـت این منـظره، چشمانِ ترش را
خورشید که بر روی زمین خم شده باشد
از داغ بـرادر ، کـه شـکستـه کـمـرش را
یعنی که دگر از مـه کامل خبری نیست
شـمـس آمد و آورده هلالِ قـمـرش را
کد را وارد نمایید:
عضو شوید
عضویت سریع